داستایفسکی توصیف می‌کند «‌هر یک از ما کارهایی در زندگی انجام داده‌‌‌ایم که نمی‌توانیم به آنها افتخار کنیم، کارهایی که شاید به هیچ کس نتوانیم بگوییم جز دوستان نزدیک خود اما کارهایی هست که به آنها هم نمی‌توانیم بگوییم کارهایی که چون راز در دل خود نگاه می‌‌‌داریم و خود از آن با خبریم. کارهایی هم هست که حتی در خلوت خود آنها را به خود نخواهیم گفت. افکار و کارهایی که باشرم حتی از خود پنهان می‌‌‌کنیم. همه‌‌ ما پنهان می‌‌‌کنیم چگونه می‌توان در برابر مجرمی و گنهکاری ایستاد و در دل نلرزید که من هم به همان اندازه کسی که در برابرم ایستاده،گناهکارم. ساده‌‌‌ترین کار در جهان محکوم کردن یک مجرم است و دشوارترین کار درک این است که بر او چه رفته که توان این جرم را یافته است. با پرسیدن این سوال ناچاریم به تاریکی درونمان بنگریم و باور کنیم که هر یک از ما، مجرمی، گناهکاری و قاتلی در درون خود داریم! »

جامعه نیازمند خلوتی است تا خود را در این بازاندیشی بازیابد. و مقدم بر تمام افراد جامعه، کسانی موظف به این کارند که مسوولیت و مدیریتی را عهده‌دار شده‌‌‌اند. قصدم از این مقدمه، ریشه دواندن به مسوولیتی است که مدیران دارند و اشاره به اموری است که می‌توانند با اداره‌‌ درست آن موجب خوشبختی گروه زیادی از کارکنان و حتی مردم شوند و صدالبته برعکس!  شاید این نوشته کمی از مرز مسوولیت و نقشی که نویسنده برای خود ترسیم کرده فاصله گرفته باشد اما اگر اشاراتی به این دست مباحث نباشد، آیا حکایت کرور کرور پژوهش‌‌‌های علمی نمی‌شود که گرهی از جامعه نمی‌‌‌گشاید. مدیران جامعه بدون کمترین تردید سرنوشت سازند؛ آنها باید نسبت به پیامدهای تصمیمات و دستورهای خود هوشیار باشند. ابزار آنها اعم از برنامه‌ریزی، گزینش، انتصاب، کنترل و… جزء دانشی است که برای تحقق هدف سازمان به عنوان پدیده‌‌‌هایی اجتماعی به کار می‌‌‌روند که عایدی آن بر سر سفره مردم خواهد نشست؛ هر چه هست!

مسوولین و مدیران سازمان‌های دولتی و خصوصی می‌توانند خود را در آینه جامعه ارزیابی کنند؛ بدون غرق شدن در خودباوری‌‌‌هایی غیرمفید یا پنهان شدن در اقداماتی مبهم و غیر‌قابل ارزیابی مانند مسوولیت اجتماعی! این روزها نمی‌توان در مورد عمق تاثیر مسوولیت اجتماعی حرفی‌‌‌ زد؛ زیرا میزان اثربخشی و گستره آن چندان مشخص نبوده و هیچ‌گاه مجموعه اقدامات شرکت‌ها در این زمینه حسابرسی نشده یا منصفانه‌‌‌تر، نویسنده چیزی نخوانده است؛ از باب اینکه بیشتر اقتصاد کشور دولتی یا تحت حمکرمانی و حاکمیت دولت است انتظار بیشتری از این سو می‌رود. آنها می‌توانند در ارزیابی و مدیریت بر خود، فهرستی از ناکارآمدی‌‌‌هایی که به آن مبتلا هستند را بنویسند. کارها و دستورهایی که داده‌اند را یادداشت و بدون مماشات آنها را ارزیابی کنند.

در این خصوص پیتر دراکر پیشنهاد استفاده از «آزمون آینه» را می‌دهد؛ او در کتاب «مدیریت بر خود» عنوان می‌کند؛ در اوایل قرن حاضر، محترم‌‌‌ترین دیپلمات بین تمام قدرت‌‌‌های بزرگ، سفیر آلمان در لندن بود. وی در سال ۱۹۰۶ به صورت ناگهانی، پیش از نشستن بر میز شامی که هیات دیپلماتیک ادوارد چهارم بر پا کرده بود، استعفا داد. پادشاه، فرد بدنامی بود و مشخص کرده بود که چه نوع مهمانی شامی را در نظر دارد. می‌گویند سفیر گفته بود : نمی‌خواستم صبح که از خواب بیدار می‌شوم، صورت فردی بدکار را در آینه ببینم.

دراکر ادامه می‌دهد: این آزمون آینه است. اخلاقیات از شما می‌‌‌خواهد از خود بپرسید، می‌‌‌خواهم چه کسی را صبح در آینه ببینم؟ رفتار اخلاقی در سازمان و موقعیت، همان رفتار اخلاقی در سازمان‌ها و موقعیت‌‌‌های دیگر است. و جمله‌‌ ارزشمند انتهایی اینکه : اگر نظام ارزشی سازمانی برای فردی غیر‌قابل پذیرش و با ارزش‌هایش ناسازگار باشد، کارکردن در آن سازمان برای او، نتیجه‌‌‌ای جز ناامیدی و ناکارآمدی نخواهد داشت. ستاره قطبی نظام مدیریت در بنگاه‌ها باید سعادت جامعه باشد که در آن تمام نوآوری‌‌‌ها، خلاقیت‌ها، راهبردها، جانشین پروری‌ها و… متوجه به آن ترسیم شود. نگاه‌های سلیقه‌‌‌ای، قومیتی، جناحی، شعاری، و هر آنچه که به شایستگی مرتبط نیست، صرفا سعادت جامعه را کنار می‌‌‌گذارد. در این میانه شاید ادعا شود که مسوولیت بنگاه سودآوری است اما به گواه بسیاری از پرونده‌های حقوقی و کیفری، این اشتهای به سودآوری، همیشه سعادت جامعه را دنبال نمی‌‌‌کند.

این روزها که می‌گذرد بیش از هر زمانی جای خالی اراده‌هایی قاطع، با این رویکرد، در اصلاح امور دیده می‌شود. نیاز به مردمانی که بتوانند جامعه را در مسیر خوشبختی و سعادت حرکت دهند آنها که بتوانند در آینه نگاه کنند و بتوانند روی گام‌‌‌های رفته بازگردند و از هر اقدامی که کرده‌‌‌اند، مستندا دفاع کنند؛ در فضایی که هیچ رسانه و دست نامرئی برای حمایت آنها نباشد.

دنیای اقتصاد

7 اردیبهشت 1402