تورم سخن روز مردم ماست، از آن می شنوند و چندان از آن نمیدانند هر چند شاهد آثار سیاسی و اجتماعی آن هستند؛ هر روز پول بیشتری پرداخت میکنند و مانده حساب بانکی آنها برای تعیین ارزش و ذخیره آن قابل اعتماد نیست؛ جامعه ایرانی خارج از محیطهای علمی؛ آن دسته از مردم که دور از مفاهیم و متغیرهای اقتصادی، مبتنی بر مهارتها و شناخت محیطی و تجربی خود، برنامهریزی اقتصاد شخصی خود را انجام میدهند، درک عمیقی از تورم ندارند و هم راستا با فشارهای تورمی و تغییرات پیرامونی، که عموماً ریشه در شنیدهها دارد، تصمیم میگیرند و در این تلاطم، هر روز التهابش بیشتر و فروشدن و درماندنش بیشتر میشود؛ راهی برایشان نیست و مختصر یخی که دارند در حرارت تورم در حال ذوب شدن است، مأیوس، سرخورده و ترسیده، در حیرانی فرورفته و در بیابان بیآب و علف که تا چشم کار میکند نشانی از تصمیم درست و موثر نیست، نشسته اند.
آنها که آه در بساط ندارند کشتی امیدشان شکسته میشود و برای دستهای شخصیت موضوعیت خود را از دست میدهد، اخلاق، صبر، تداوم و بسیاری از وجوه فاخر زندگی رنگ میبازد، به سان انسانی که مفاهیم آرزو، امید، زندگی،… برایش بیمفهوم و بیمصداق میشود و هرم نیازها فرو میریزد و با خود منزلت انسانی را به سطوحی نازل تنزل میدهد.
برای آنهایی که پول دارند نامهای از بهشت نیامده است. آنها هم در مسیر نگون بختی هستند و گریبانشان به بیپولهایی که به آخر دنیا میرسند بسته شده است.
تورم میتواند معنی کار را از بین ببرد و سعی و کوشش افراد جامعه برای ایجاد تفاوت از مسیر سعی و تلاش را متوجه مسیرهای پرهزینه واسطهگریها سوق دهد؛ پیوند سرنوشت انسانها، باوری است که تصور آن در افقی بلندتر باید جستجو شود. واقعیت این است که میپنداریم با تردستیها و حیلههای واسطهگری میتوانیم از گرداب مکنده به اعماق فلاکت رهایی داشته باشیم. هر چند این قبیل دست و پا زدنها هم به تعویق انداختن سرنوشتی است که دچار آن خواهیم شد.
گریز از میهن، اندیشه نماندن، بلند کردن دیوارها، پنهان کردن داشتهها، طنز سیاهی است که کسانی آنها را نمیبینند و کسانی از دیدن سرباز میزنند.
این روزها تورم سیستم پیچیده و لاینحلی برای دولت شده است؛ از قرار، دولتهای ما از پس این مهم بر نیامده و نمیآیند و صنعت تورم شکل گرفته است؛ این صنعت حوزه کسب و کاری است که در آن بر مبنای تغییرات قیمتی و انتظاری از قیمتها، افراد به دنبال سود و صرفههای اقتصادی هستند.
ایجاد نیاز کردن از سوی افراد جامعه در سایر افراد جامعه نوعی کاسبی ناروا و غلط است اما هست؛ تبعات آن برای عامه روشن نشده است لذا جامعه نیازمند آموزش اقتصادی است.
بسیاری از بنگاههای اقتصادی که نقدینگی دارند غافل از تأثیرات مخرب وارد شدن به عرصه تورم، در پیپول جارو کردن در نوسانات هستند ؛ تغییر پرتفوی داراییها معمولاً جزء رفتار اقتصادی قابل تصوری است که شرکتها وابسته به تغییرات قیمت محصولات و تحولات جهانی در آن، داراییهای ارزی خود را به فلزات رنگی تبدیل مینمایند یا برعکس، اما این مهم به عنوان کسبوکار آنها شناخته نمیشود و هسته اصلی کسبوکار راه خود را ادامه میدهد در حالی که در ایران جامعه صنعت و مردم چشم به موج قیمتها و پیشبینیهای انتظاری خود دوختهاند و فشار تقاضا را کاهش که نه، بلکه افزایش میدهند.
در این وانفسا، یکی از کسبوکارهای پر رونق، آموزش سواد مالی و دورههای پر زرق و برقی همانند هوش مالی و سرمایهگذاری در بورس و … است. بروشورهایی از افراد متبسم و روتوش شده منضم به جملات تحریککننده!
اما سوال اینجاست که در اقتصادی که دچار تورم مزمن و مشکلات ساختاری است کدام یک از آموزههای مالی و اقتصادی میتواند مشکل یک شهروند را حلوفصل کند؛ تلاش آحاد جامعه در محیطی که از لحاظ شاخصهای کسبوکار و به تأیید و باور خودیها(نه برآوردهای جهانی) در شرایط مطلوبی قرار ندارد معطوف به چه حوزههایی خواهد شد؟ بدون ذرهای تردید هر فعالیت کارآفرینی با دانش و سواد مالی، نیازمند محیطی قابل برنامهریزی و حمایتکننده است، اما آیا در ایران در کنار این دو متغیر، ثبات وجود دارد تا افراد به برنامهریزی بپردازند!
از نظر برخی از همشهریان رکود زمانی است که تغییری در قیمتها گزارش نمیشود، بازار خوابیده است و برعکس، در زمان صعود قیمتها و یا فرریختن قیمتها دست و پازدن ناگهانی در خانوادهها بالا میگیرد و اپلیکیشنهای قیمت سکه و ارز و سهام پهنای باند را اشغال میکنند.فرصت کسب سود و ثروتمند شدن اسباب تکاپوی هر فرد ایرانی از شاغل و بازنشسته و پیر و جوان میشود؛ تماسها و مشاوره گرفتنهای امدادی که با پول چه کنند آغاز میشود! جامعه به عرصه دلار و ارز با سودای سود وارد عمل میشوند اما با دانشی از جنس خاص!
به باور نویسنده، دانش و هوش مالی مفید است، اما رونق برخی دورهها در فضای فعلی اقتصاد ایران و برای جامعهای که نمیتواند متغیرهای کلان و تأثیرگذار اقتصادی را پیشبینی و برآرود کند با تردید مواجه است؛ قرار نیست سنگی بر گور این قبیل فعالیتها گذاشته شود اما روشنگری کردن ارباب رسانه، نظارت اجتماعی و هوشیاری علاقمندان ضروری است، این دورهها برای متولیان و مسئولین و مردم همزمان مناسب است.
گسترش دانش و مفاهیمی همانند توسعه، بودجهریزی، مدیریت مالی و مباحثی از این دست نیاز جامعه ایرانی است، از مشاهده میدانی میتوان استنباط کرد که افراد در طبقات مختلف اجتماعی و در زن و مرد، عموماً تحلیل درستی از پول، سرمایهگذاری، اقتصاد و مدیریت هزینههای خود ندارند و بودجه مختصر خود را مصروف اموری میکنند که عایدی آن تضمین شده نیست و یا ارتباط درستی بین رضایت، صبر، پول و درآمد برقرار نمیکنند.
مهارتهای مالی میتواند باعث شود افراد جامعه درک دقیقتری از مخارج داشته باشند و ماحصل عمر و زندگی خود را در اموری که منتهی به تباه شدن دارائیهایشان میگردد نکنند. اما هوشیار بودن در برابر تبلیغات اغواگرانه برخی سودجویان توصیه میشود، ضمن اینکه بسیاری از فعالیتها و توصیهها در برخی دورهها، هیاهویی بیش نیست.